عمر جویا
اظهاراتِ شیخ عثمان خمیس دربارۀ حماس، معیارهای دوگانۀ حنفیهای سلفیمشرب را برملا ساخت. پیش از این اظهار نظراتش، اگر ما بر شیخ عثمان خمیس نقد میکردیم و میگفتیم که او همانند دیگر معاصرینش چون صالح فوزان، ابن عثیمین و ابن باز یا همانند اسلافش چون ابن عبدالوهاب، ابن ابی العز و ابن تیمیه، از یکسو آراء و اصولی را که از امام ابوحنیفه ثابت اند و مشهور اند عقائد جهمیه و کفر میدانند، ولی سپس بخاطر فریب مردم ادای احترام به امام ابوحنیفه را درمیآورند و پس از نام او «رحمه الله» میگویند، حنفیهای سلفیمشرب برما حملهوَر میشدند که:
- تو چطور بر یک عالم اعتراض میورزی؟
- تو وحدت امت اسلامی را درنظر نداری!
- تو در حق علماء سوء ظن داری!
- تو بر کسی میتازی که در میان پیروانش محبوب است و این هزاران پیرو بر عالم بودنِ او شهادت میدهند!
- وغیره وغیره.
اما پس از اظهار نظر شیخ عثمان خمیس، همین سلفیمشربان همۀ معیارهایی را که آنها بما گوشزد میکردند از هم دریدند و با اعتراضاتی بمراتب تُندتر بر عثمان خمیس حملهوَر شدند تا حدی که او را «منافق» (نه به مفهوم فریبورزنده بلکه بدتر از آن به مفهوم همسویی با دشمن) خواندند؛ نه عالِم بودنِ عثمان خمیس پیش چشم شان را گرفت، نه محبوبیت او در میان هزاران پیرو اش برای شان اهمیتی داشت، نه وحدت امت اسلامی نگران شان کرد، و نه نصیحتهایی چون سوء ظن داشتن در حق علماء برای شان مطرح بود.
اگر بگویند که میان او و علمای بزرگتر فرق است؛ این باز هم چندان موجه نیست. زمانیکه ابن عبدالوهاب به تکفیر و مشرک خواندنِ شافعیها و همه مسلمانان زمانهاش پرداخت، در آن زمان او نیز نه تألیفاتی داشت و نه کدام جایگاه ثابت شدۀ علمی. اما امروز سلفیها و سلفیمشربان ما ابن عبدالوهاب را «مجدد» و «شیخ الاسلام» میخوانند و آنعده از علمای شافعی که در مقابل ابن عبدالوهاب برخاستند را نکوهش میکنند. به عین ترتیب، زمانی که ابن تیمیه همه اشعریها را به گمراهی و ضلالت نسبت داد، و از یکسو آرای خبیثترین تکفیریها و مجسمهها چون ابوسعید دارمی را - که امام حسن بن زیاد (شاگرد امام ابوحنیفه و یکی از امامان پیشگام مذهب حنفی را) زندیق گفت و تکفیر کرد و حکم به سوختاندن او نمود - به وفرت در آثارش نقلِ قول میکند و او را تعظیم مینمود، و اصول اعتقادی چون اینکه خداوند را از حد و جهت منزه دانستن و جسمانیت را از خداوند نفی کردن عقائد جهمیه و عقائد کفر میخواند یا اینکه اگر کسی از احادیث آحادی که نزد اهل حدیث منزلتِ متواتر را دارند انکار ورزد کفر میداند (درحالی که این امر در چندین موارد از امام ابوحنیفه ثابت است)، با این اظهار نظرات ابن تیمیه علمای اشعری در مقابلش برخاستند. در آنزمان حیثیت ابن تیمیه در میان سائر علمای همعصرش همچون حیثیت عثمان خمیس در میان متباقی علمای این عصر بود.
یا اینکه ابن ابی العز از یکسو اصلِ اعتقادی مبنی بر اینکه قرائت ما از قرآن و کتابت ما از قرآن مخلوق اند یا حرف و صوت قرآن مخلوق اند - اصلی که از امام ابوحنیفه در همه رسالههایش نقل گردیده و حتی مخالفینش از اهل حدیث این رأی امام ابوحنیفه را نقل کرده اند - را صریحاً تکفیر میکند و سپس ادعای پیروی از امام ابوحنیفه را دارد، یا اینکه در دهها مورد سخنان امام طحاوی را نقض و رد میکند و ادعا دارد که شارح صادق عقیدۀ طحاویه است، این عملکرد عیناً از جنسِ همان عملکرد منافقانهای است که عثمان خمیس در پیش گرفته است.
تعداد دیگری از دوستان را در فیسبوک شاهد استیم که از یکسو اصول اعتقادی چون نفیِ مکان و جهت، نفی جسمانیت، تفکیک میان کلام نفسی و لفظِ قرآن، حجیت ندانستن احادیث آحاد در اصول اعتقادی، ثابت دانستنِ عقل در اصول اعتقادی، وغیره را عقیدۀ جهمیه و معتزله میخوانند و تکفیر میکنند، از سوی دیگر زیر نام ابومنصور ماتریدی مینویسند که «رحمه الله».
این «رحمه الله» نوشتن برای مخالفینی که حیثیت مُبتدع و ضلیل و کافر را نزد شان دارند، امروز در فیسبوک به یک رَوِش معمولِ ریا و تزویر و فریبورزی مبدل گشته است.
چهارشنبه بیست و دوم اسفند ۱۴۰۳ | 13:11