د. عمر جویا
استراتیژیِ اختطافِ کتاب «عقیدة الطحاویة»
گروهی که در اقلیت فکری قرار میگیرد، همواره در این تلاش میباشد تا پشتوانه یا دستآویزی را کاذبانه از آنِ خود کند تا بواسطۀ آن از حاشیه به بطن اصلی یک مجموعه خود را انتقال دهند.
تا قرن 8 هجری، عقیدۀ اهل سنت و جماعت توسط مذاهب حنفی، شافعی و مالکی – و نیز برخی از حنابله (چون ابن جوزی) – رقم خورده بود. اینها در خصوص صفات الهی به دو دسته تقسیم میشدند:
1) پیرو عقیدۀ سلف (یا اهل اثبات و اهل تفویض): آنها الفاظ متشابه چون ید و وجه را صفات خداوند میدانستند ولی اینها را بر معانیِ جوارح و اعضاء و جسم حمل نمیکردند، بلکه همانند سلف معنای این الفاظ را به خداوند متعال تفویض میکردند و از اثبات کیفیت برای آنها جداً خودداری میورزیدند، و میگفتند که عقل ما معنای این صفات را دریافته نمیتواند. مثلاً از امام مالک نقل شده است که او از تفسیر کردنِ لفظ «استواء» به مفهوم «نشسته بودن» پرهیز و اجتناب ورزیده، و علم آن را به خداوند متعال تفویض مینمود.
2) پیرو عقیدۀ خلف یا پسینیان: آنها الفاظ متشابه را با درنظرداشت بعضی از اصول و معیارها تأویل میکردند. اکثریت اشعریها و اکثریت حنفیها (ماتریدیها) در این دسته شامل میشوند. اما تعدادی از اشعریها و تعدادی از حنفیها (ماتریدیها) پیرو عقیدۀ سلف هم بوده اند.
اکثریت مطلق علمای اسلامی به همین دو جریان وابسته بودند. اینها کسانی را که صفات خبریِ ید، وجه وغیره را – به معانی حقیقی این الفاظ، یعنی اعضاء و جوارح – برای خداوند به اثبات میرساندند، « مُجسمه » و « مُشبهه » خوانده آنها را بیرون از اهل سنت و جماعت تلقی میکردند.
پس از قرن 8 هجری، پیروانِ ابن تیمیه، خود را اهل اثبات و پیرو عقیدۀ سلف به معرفی گرفتند. اما برخلافِ سلف، آنها الفاظ ید، وجه، ساق، وغیره را به معانیِ حقیقی این الفاظ – که همانا به مفهوم جوارح و اعضاء و جسم اند – به اثبات رساندند. آنها با بکار بردن اصطلاح «بلا کیف» در اخیر هر سخن باطل خود، توانستند که کاذبانه عقائد کیفیتدهنده و کیفیتجوی خویش را توجیه کنند.
برای کشانیدن خویش از حاشیه به بطن اهل سنت، این گروه بر کتابهای عمدهای که مورد اجماع و پذیرش اهل سنت و جماعت قرار گرفته بودند، همچون عقیدة الطحاویه، تمام توجه و تلاش خود را معطوف ساختند، و به نوشتن شروح بر این کتابها پرداختند. یکی از اولین کسان از پیروان ابن تیمیه که بر کتاب عقیدة الطحاویه شرحی نوشت، ابن ابی العز بود که در فروعات از فقه حنفی پیروی میکرد اما نزد ابن کثیر (شاگرد ابن تیمیه) تعلیم یافته بود.
تا امروز، به دهها شرح بر کتاب عقیدة الطحاویه از جانب سلفیها و وهابیها نوشته شده است. شاید تعداد شروح وهابیها در تناسب با شروحی که حنفیها و شافعیها و مالکیها بر عقیدة الطحاویه نوشته اند، چندین برابر شده باشد.
درحالیکه ابن تیمیه کسانی از اشعریها را که عینِ سخنان امام طحاوی را گفته بودند، مبتدع و گمراه خوانده است. مثلاً ابن تیمیه بر امام فخرالدین رازی و بر کتاب «تأسیس التقدیس» او که در آن خداوند را منزه از جسم بودن معرفی کرده بود، میتازد و میگوید که منزه دانستنِ خداوند از جسم بودن عقیدۀ بدعت است؛ یا مثلاً ابن تیمیه خداوند را با حد و حدود داشتن وصف میکند و سخنی از یکتعداد علمای مجسمه را – که میگفتند کسی که از حد داشتن خداوند انکار ورزد کافر میگردد – نقل میکند؛ یا ابن تیمیه مکان و جهت را برای خداوند به اثبات میرساند و کسانی را که از مکان و جهت خداوند انکار میورزند گمراه مینامد؛ یا ابن تیمیه حرکت کردن و جنبیدن (پائین آمدن و بالا رفتن) و حس لامسه را برای خداوند به اثبات میرساند؛ یا کسانیکه ید، وجه، ساق و دیگر الفاظ/صفات را برای خداوند متعال به اثبات نمیرساندند جهمیه خطاب میکند؛ و کسانی که باورمند به این بودند که انجام دادن گناه کبیره، انسان را کافر نمیسازد، مرجئه مینامد؛ وغیره. [منابع و مآخذ این سخنان ابن تیمیه را در دو مقالهای که نوشته ام، فراهم ساخته ام، دوستان میتوانند به این دو مقاله رجوع کنند: «چهار پرسش و پاسخ با هفت گروه: ابن تیمیه به کدام یک ازینها نزدیکتر بود؟» و «عقیدۀ ابن تیمیه مبنی بر تجسیم خداوند و ازلی بودن مخلوقات»]
درحالیکه امام طحاوی – امام بزرگ ما حنفیها – در «عقیدة الطحاویه» به صراحت میگوید:
* «هیچ اندیشه ای او را پنداشته نمی تواند، و هیچ فهمی او را درک کرده نمی تواند.»
[درحالیکه این خلافِ سخن ابن تیمیه است که میگوید خداوند جسم است نه چون دیگر اجسام، یا اینکه ابن تیمیه میگوید خداوند را باید با حد و حدود داشتن تصور کنیم و او را در مکان خاص (یعنی نشسته بر عرش) و بر جهت خاص (یعنی بالای زمین) تجسم کنیم. ابن تیمیه بر اشعریهایی که خداوند را نه در مکان و نه در جهت وصف میکردند جهمی خطاب کرده است.]
* امام طحاوی میگوید: «او برتر است از آنکه حد و نهایتی داشته باشد، یا اینکه رکنی یا عضوی یا ابزاری داشته باشد . و نه هم او در شش جهت بندان است چنانکه سایر مخلوقات در بند اند.»
[که این دقیقاً همان عقیدهای است که ابن تیمیه آن را عقیدۀ گمراهان مینامد.]
* «هرکسیکه خداوند را به خصوصیات بشر صفت کند، کافر میشود.»
[آیا حرکت کردن و جنبیدن و حس لامسه داشتن از جملۀ خصوصیات بشر نیست که ابن تیمیه اینها را برای خداوند به اثبات میرساند؟]
* «او به همه چیزها و هرآنچه بالای آن است، احاطه دارد. و آنچه را آفریده است از احاطه کردن او تعالی عاجز اند.»
[اگر خداوند بر عرش نشسته باشد، چنانکه ابن تیمیه میگوید، و همچنان ذات او دارای حد و حدود باشد چنانکه ابن تیمیه میگوید، آیا در اینصورت عرش او را احاطه نمیکند؟]
*************************************
با وصف این همه موارد از عقیدة الطحاویه که خلافِ عقیدۀ ابن تیمیه استند، سلفیها و وهابیها به نوشتن دهها شرح بر این کتاب پرداخته اند. پرسشی که خلق میشود اینست که چرا آنها بر عقیدة الطحاویه هجوم آورده اند و چرا خودشان کتاب تازهای از پیش خود نمینویسند؟
پاسخ ساده است: عقیدة الطحاویه کتابی است که مورد اجماع علمای اهل سنت و جماعت قرار گرفته است. آنها با دستآویز ساختن این کتاب، موفقانه توانستند تا عقیدۀ تجسیم خویش را بجای عقیدۀ سلف به معرفی گیرند، و امروز با هزار تلبیس و تدلیس ادعا کنند که اشعریها و حنفیها (ماتریدیها) بیرون از اهل سنت و جماعت استند.
من این استراتیژی را پروژۀ «اختطاف عقیدة الطحاویه» مینامم. حالا آنها شروع کرده اند تا کتاب فقه اکبر را نیز اختطاف کنند. آنها به هزار تلبیس و فریب، شرحِ ملا علی قاری – که امام معتبر ما ماتریدیهاست – را نیز میخواهند یکجا اختطاف کنند. هرگاه از آنها چنین سخنانی را شنیدید، به ایشان این سخن ملا علی قاری را از کتاب شرح فقه اکبر یادآوری کنید:
«در رابطه به سخنی که اندر باب سخن او تعالی که گفته اند: ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ﴾ [الفتح: 48]، «این ید حقیقی است اما ما کیفیت آن را نمیدانیم»، این سخن از اقوال سلف نیست. زیرا کلمۀ ید بگونۀ حقیقی به معنای جارحه [و عضو و اندام] میباشد، و این [معنی] برای خداوند متعال محال است، زیرا در آن حقیقتِ جسم یا تشبیه به میان میآید.»
(«منح الروض الأزهر، شرح الفقه الأکبر»، صفحه 302)