به گفتۀ مولانا جلال الدین بلخی: بر اهل معنی شد سخنِ اجمالها، تفصیلها بر اهل صورت شد سخنِ تفصیلها، اجمالها در مقایسه با اهل حدیث، حنفیها توجه بیشتر به «معنی» داشتند، و از همینرو اهل حدیث آنها را «اهل رأی» مینامیدند. امام بَزدَوی میگوید که علمای حنفی «اهل معنی» استند و از همین سبب بنام اهل رأی شناخته میشوند («کنز الوصول إلی معرفة الأصول»، بزدوی). همچنان، لفظ « فقه » خود به مفهومِ دریافتنِ معنی پوشیده از یک چیز است، چنانکه امام نجم الدین نسفی میگوید: « فقه آگاهی یافتن به معنای پوشیدهای است که حکم [شرعی] بدان وابسته است، و برای [دستیابی به] آن اندیشدن و استدلال نیاز است» (رسالۀ «تحصیل أصول الفقه»). یعنی، حنفیها «فقیه» به مفهوم اصلیِ این کلمه استند. یکی از تفاوتها میان اهل معنی و اهل ظاهر، تعامل با آیاتی است که دربارۀ کافران نازل شده اند. اهل ظاهر بر بنیاد این آیات، حکم تکفیر را برای مسلمانان گنهکار استنباط میکنند، درحالیکه اهل معنی ازین کار اجتناب ورزیده اند. در این یادداشت، یک مثال در این راستا ارائه میکنم. ************************************** در سورۀ المدثر، خداوند تبارک و تعالی از مکالمهای که میان بهشتیان و دوزخیان رخ میدهد خبر میدهد که بهشتیان از دوزخیان میپرسند: ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِى سَقَرَ﴾ ﴿قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ ٱلْمُصَلِّينَ﴾ ﴿وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ ٱلْمِسْكِينَ﴾ ﴿وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلْخَآئِضِينَ﴾ ﴿وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ ٱلدِّينِ﴾ [المدثر: 42-46]. «چه چیز شما را به دوزخ درآورد؟ میگویند: ما از نمازگزاران نبودیم. و نبودیم [به حالتی] که مسکینی را طعام بدهیم. و به انکار درمیآمدیم با درآیندگان. و دروغ میشمردیم روز جزا را». اکثریت اهل حدیث، این آیت را به ظاهر آن گرفته اند. امروز در وبسایتهای سلفیها، فتاوایی که در تکفیر تارک نماز صادر کرده اند به همین آیت تمسک میجویند، و میگویند کسی که نماز را از روی غفلت و بیپروایی ادا نکند کافر میگردد. ولی امام ابومنصور ماتریدی در تفسیر این آیت میگوید: «اصل [در قرآن] آنست که اگر افعالی که متعلق به ایمان استند به کسانی نسبت داده شود که از اهل ایمان نباشند، پس مراد قبول داشتن [این افعال] است؛ و اگر به اهل ایمان نسبت داده شوند، مراد خود این افعال [و انجام دادن این افعال] است. یک مثال، کافری است که در دوزخ افتاده و [در دنیا] از روز جزا، برپا داشتن نماز، طعام دادن مسکین، و دادن زکات انکار ورزیده بود. حتی اگر او زکات میداد، نماز برپا میداشت، و مسکین را طعام میداد، اینها به او منفعتی رسانده نمیتوانستند تا آنگاه که ایمان نمیآورد. پس ثابت میگردد که مراد از یادآوری این افعال [در این آیات] انجام دادن خود این افعال نیست، بلکه مراد ازینها پذیرفتن این افعال و اقرار کردن به آن میباشد. آنچه به صحتِ این سخن ما دلالت میکند فرمودۀ پروردگار متعال است که فرمود: ﴿و چون به ایشان گفته شود: «از آنچه خداوند برای شما داده است نفقه کنید»، کافران به مسلمانان میگویند: «آیا به کسی طعام بدهیم که اگر خداوند میخواست [خود] به او طعام میداد؟﴾ [یس: 47]، که ثابت میگردد ایشان از طعام دادن انکار میورزیدند. بنابراین، مراد خداوند متعال از ذکر کردن اجرای این افعال، قبول کردن این افعال است نه خود این افعال؛ اینکه نماز خواندن را قبول کنند و دادنِ زکات را بپذیرند. [در آیتی دیگر] چون از برپا داشتن نماز و پرداختنِ زکات تذکر رفته، منظور قبول کردن اینهاست، چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿اگر [مشرکانی که با شما در جنگ استند] توبه کنند و نماز را برپا دارند و زکات بدهند، پس راه ایشان را باز گذارید﴾ [التوبة: 5]، درحالیکه شرط در آزاد گذاشتن [مشرکان جنگجو] این نیست که [عملاً] بر آنها اقامت نماز بکنند و [عملاً] پرداخت زکات را [در همان دم بر ایشان] اجرا کنند، بلکه معنای آن قبول کردن اینهاست؛ پس اگر به نماز اقرار کنند و اقامۀ آن را بپذیرند و زکات را قبول کنند، لازم که است راه شان آزاد گذاشته شود ولوکه تا دمِ رهایی شان این افعال از آنها سرنزند. بر این اساس، حمل کردنِ تأویل این آیت به [معنی] قبول کردن این افعال صحیح است، و آن را به وجود حقیقیِ این افعال حمل نمیکنیم.... و جواز دارد که منظور از ﴿الْمُصَلِّينَ﴾ [المدثر: 43] در این آیت یکتاپرستان باشد، زیرا اهل نماز همانا مسلمانان اند.» («تأويلات القرآن»، ماتریدی) ************************************** در کل، فقهای حنفی از حمل کردنِ آیات وعید عذاب (که در حق کافران نازل شده اند) در حقِ مؤمنان اجتناب میورزند. مثلاً امام رُستُفغَنی، شاگرد امام ماتریدی، میگوید: «وتُحمل آيات الوعيد على الكفار وآيات الوعد للمؤمنين؛ لأنه لم يذكر في القرآن آيةَ الوعيد والعذاب إلا وقد ذكر عقيبها ما يدلّ على أنه أراد به الكفار». یعنی: اصل اینست که آیات وعید عذاب بر کافران و آیات وعد و مژدهدهی بر مؤمنان حمل میشوند، زیرا در قرآن مجید هرگاه آیت وعید و عذاب ذکر گردیده، در پی آن دلالت شده که مراد از آن کفار اند («مجموع الحوادث والنوازل والواقعات»، احمد بن موسی الکِشي). بر همین اساس، فقهای حنفی از سورة الماعون حکمی برای سرزنش مسلمانان استنتاج نمیکنند، زیرا مفسرین همه اجماع دارند که سورة الماعون در حق کافران و مشرکان نازل شده است. زمانیکه سورة الماعون نازل گردید، نماز – با ارکان فعلیاش چون اقامه و رکوع و سجده و قعده – تا هنوز بر مسلمان نازل نگردیده بود. در واقع، نماز پنجگانه در شب معراج – که حدود یک سال قبل از هجرت رخ داده بود – فرض گردید، و گویند فردای همان شب جبرئیل نزد رسول الله ﷺ آمد و شیوۀ نماز را به او تعلیم داد. درحالیکه نظر به امام زرکشی (در «البرهان في علوم القرآن») و امام سیوطی (در «الإتقان في علوم القرآن»)، سورة الماعون از لحاظ ترتیب نزول، شانزدهمین سوره بود که در مکه نازل گردیده است، یعنی شاید در دو سه سال اول وحی نازل گردیده باشد. با درکِ همین مسئله، فقهای حنفی آیتِ ﴿فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ﴾ را معطوف به منافقان و کافران میدانند. اینکه چرا برای کافران/ مشرکان/ منافقان لفظِ «مصلین» (نمازگزاران) بکار رفته، امام ماتریدی میگوید که ممکن است منظور این باشد که منافقان در میان مسلمانان میرفتند و مینشستند و ریاکارانه ظاهر نماز را از آنها تقلید میکردند ولی از حقیقتِ نماز غافل بودند (ملاحظه شخصی خودم: در آن زمان، پیش ازینکه نماز پنجگانه با ارکان فعلیاش فرض گردند، مسلمانان نماز را بشکل دعا و راز و نیاز، یا بشکل سجده کردن، یا بشکل قرائت کردن قرآن مجید ادا میکردند)، یا ممکن است که منظور از صلاة همانا نماز و عبادت خود کافران و مشرکان باشد ولی این نماز شان متوجه خداوند یکتا نبود. ************************************** ولی متأسفانه اهل حدیث در تکفیر تارک نماز به همین دو آیت بالا و نیز بعضِ آیات دیگر، و احادیثی چون «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ: بین شخص و شرک و کفر، ترک کردن نماز است» (صحیح مسلم) تمسک میجویند. حال آنکه ما اینگونه احادیث را صرفِ اعتقاد ورزیدن نمیکنیم، و ترک نماز را موجب کفر نمیدانیم. وگرنه، بر اساس اصلی که اهل حدیث و سلفیها در تکفیر تارک نماز کار میگیرند، میباید کسی را که به مساکین طعام نمیدهد نیز تکفیر کنیم چون دوزخیان این را هم میگویند که ﴿وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ ٱلْمِسْكِينَ﴾ [المدثر: 44] ؟! یا بر اساسِ حدیث «لا يُؤْمِنُ... الذي لا يَأْمَنُ جارُهُ بَوايِقَهُ : مؤمن نیست آنکه همسایهاش از اذیت او در امان نباشد» (صحیح بخاری) استنباط کفر کنیم که نمیکنیم، بلکه ما این حدیث را تنها برای وجه عمل کردن به آن صرف میکنیم، و تنها همینقدر میگوئیم که ایمان مقتضیِ اینست که شخص حقِ همسایۀ خویش را مراعات کند. بنابراین، علمای حنفی بر ظاهر این آیات و احادیث عمل نکرده اند و هرگز به تکفیر کسی که نماز را ادا نمیکند نپرداخته اند. بلکه نماز نخواندن را همانند ترک سائر فرائض چون روزه نگرفتن، زکات ندادن، اجتناب ورزیدن از نفقه و طعام دادن به مساکین، وغیره، گناه میشمرند. اما از دیدگاه بعضی از اهل حدیث چون ابن تیمیه، تنها گناه شمردنِ ترکِ فرض کافی نیست. ابن تیمیه میگوید که «هرگاه وقت نماز دررسد و شخص نماز نخواند، او باید کشته شود.... کشتن بخاطر ترک کردن یکبار نماز بلیغتر [و مؤثرتر] از آنست که آن را [تنها] گناه کبیره بخوانیم» (مجموع الفتاوی، ج 2، ص 38-39).